دست نوشته



فردا روز ولنتاین

پارسال چند روز قبلش اومد دنبالم. ماشینش فروخته بود اونموقع

با اسنپ اومد. یه دسته گل نرگس برام خریده بود. رفتیم یه گالری و بعد شام. 

انتظارم بیشتر بود.بعد من برای ولنتاین براش از ترکیه یه لباس اورده بودم یه شکلات خوب خریدم و بعد یه جعبه بامزه براش درست کردم. روز ولنتاین گیر دادم که میخوام ببینمت. باش قرار گذاشتم دم شرکتش رفتیم بیرون. رفتیم یه جا بستنی خوردیم. و شب یکم پرسه زدیم. رسوند من رو خونه.

اما امسال همه چیز فرق داره. اون به شدت ناراحته و افسرده و من دوست دارم درکش کنم و اذیتش نکنم

براش یه مجسمه درست کردم. خودم |:) دیشب براش بگ خریدم. هنوز کارت درست نکردم ولی کلا نمیدونم توی این حالش بهش کادو بدم یا نه.

یه عطر گرفته ولی من رفتم تحویلش گرفتم. پیش من. دبروز که دلم براش تنگ شدهخ بود از عطرش زدم تا بیشتر حسش کنم.

میترسم درگیر عشق منفی شده باشم.


فردا روز ولنتاین

پارسال چند روز قبلش اومد دنبالم. ماشینش فروخته بود اونموقع

با اسنپ اومد. یه دسته گل نرگس برام خریده بود. رفتیم یه گالری و بعد شام. 

انتظارم بیشتر بود.بعد من برای ولنتاین براش از ترکیه یه لباس اورده بودم یه شکلات خوب خریدم و بعد یه جعبه بامزه براش درست کردم. روز ولنتاین گیر دادم که میخوام ببینمت. باش قرار گذاشتم دم شرکتش رفتیم بیرون. رفتیم یه جا بستنی خوردیم. و شب یکم پرسه زدیم. رسوند من رو خونه.

اما امسال همه چیز فرق داره. اون به شدت ناراحته و افسرده و من دوست دارم درکش کنم و اذیتش نکنم

براش یه مجسمه درست کردم. خودم |:) دیشب براش بگ خریدم. هنوز کارت درست نکردم ولی کلا نمیدونم توی این حالش بهش کادو بدم یا نه.

یه عطر گرفته ولی من رفتم تحویلش گرفتم. پیش من. دبروز که دلم براش تنگ شدهخ بود از عطرش زدم تا بیشتر حسش کنم.

میترسم درگیر عشق منفی شده باشم.


سلام

چند شب پبش داشت میگفت حالم توی رابطه خوب نیست

خیلی سعی کردم محکم حرف بزنم ولی یه جاهایی اشکم جاری شد. آخرش گفتم برای حال بد رابطتت چه کار میخوای بکنی؟

گفت نمیدونم

گفتم میخوای تموم کنی؟ حرفی نزد.

یه چیزی گفتم و بعد گفتم بعنوان تقاضا آخرم اینکار بکن.گفت آخر؟ عملا گفت چرا میگی آخر.میگه تو خیلی غر میزنی و البته راست میگه یه جاها غر میزنم بهونه میگیرم خصوصا جاهایی که دلم میخواد ببینمش و نمیشه

انگار وابسته شده باشم. 

یکی از دوستام که طلاق گرفته میگفت توی ازدواج اول من ادم وابسته ای بودم و از این نقطه ضربه خوردم.


سلام

از اونجایی که کل کشور داره از نیرو ماهر خالی میشه، مدیر من  هم تا چند وقت دیگه داره میره و از ونجایی که وقتی حتی یه مدیر بد میره، یه بدترش میاد جاش، برای ما شدن سه نفر! یعنی کمیته تشکیل دادن . از این بین فقط یه نفرشون که لایق هست و من از یکی از اون دو نفر به شدت متنفرم.

اللبته اونم همین حس داره.

از اینکه همچین آدمهای چیپ و بی اساسی قراره زمام امور به دست بگیرند سخت دلگیر میشم.

وطن جایی نیست که ما زندگی میکنیم.

چرا که اساسا زندگی نمیکنیم.


سلام

اونقدر پریشونم که هر روز میام شرکت چهرآزی رو گوش میدم. دلم برای حبیب و دلبر و جمشید میتپه.اما قلب خودم تند تند میزنه برای خودم برای عشقم

اصلا عشق بود یا حماقت؟ عشق اگه اینه پرهیز میکنم از هرچه عشقه! به خودم گفتم بدون عشق با اولین نفری که اومد ازدواج کنم. 

دیروز انقدر دعا بد دبرای دوستش کردم. دعا کردم که  تاوان پس بده.حرص خوردم ولی بعدش دیدم فایده نداره.فقط منم که اعصابم خورد میشه


یه چند وقته دندونش خیلی درد داره. جراحی کرده اما دکتر یا شرایط خودش طوری بوده که هنوز درگیر دندونش.

دیروز زنگ زدم بهش بعد خیلی بی حوصله جوابم داد. از طرفی کم خوابیده بود و درد دندون داشت. اما بازم دلیل نمیشه انقدر بی حوصله جواب یکی رو بدی!

احساس خستگی میکنم. احساس میکنم دوستم نداره. یا خسته شده از من


سه شنبه شب دیدیم هم رو . بعد من چهارشنبه یکهویی رفتم اراک اونم نمیدونست.

عصر چهارشنبه با اون دو تا دختره دوستاش مریم و سمانه و اون یکی دوست اونا یعنی ندا رفته بودن کافه . بمنم نگفت اصلا. بعد یه عکس فرستاد که خیلی شاد بود که ندا گرفته بود. بعد عکس دیگه ای که اون دختره گرفته بود گذاشت اینستا که ففتو بای ندا.

من خیلی کفری شدم. کلی عکسهای خفن ازش گرفتم هیچ کدوم استفاده نمیکنه بعد عکسها رو براش میفرستم فحش میده که اینا چین! من از خودم بدم میاد و اینا.

دیروز باز خودم بش زنگ زدم ک چ خبر

گفت فردا بیام ببینمت. گفتم باشه . بعد امروز 11 پیام داده که دندونم ال و بل! نمیتونم بیام

یه سری پیام براش فرستادم گرفت به تخمش  و جواب نداد. حرصم میگیره.

توی دوستی ها تون انسان باشید لطفا


سلام

فردا صبح عازم یه سفر دیگه میشم. یکی از همکارام که دوستم هم هست باهم میریم.

نقطه مرزی کشور.درست روی لبه نقشه میخوایم راه بریم.

الان یهویی یادم افتاد که اگه هواپیمامون سقوط کنه اگه ترور بشیم.اگه به میهمانی مرگ دعوت باشیم اونوقت الان باید کجا باشم چه کارهایی بکنم.

همیشه دوست دارم بدونم دل چه کسانی برام تنگ میشه؟

مرگ دور نیست شابد به خواب رفته باشه.همین.

دیروز باهام برای امروز ررقرار گذاشت. میدونه سفر میرم.


سلام

سال نو همگی مبارک. امیدوارم در سال جدید اتفاقات خوبی براتون رقم بخوره.

با توجه به نوع کارم هفته اول رو من سرکار اومدم و امررو روز اول کاری نبود ولی صبح زمین گاز گرفتم تا بیام سرکار.

امیدوارم بتونم به ترسهام توی سال جدید غلبه کنم


سلام

من  یک مفدار آدم زودرنجی هستم البته خیلی زود زرنج.ناراحت میشم و بند بند وجودم این داستان رو نشون میده و علاوه بر این تازه اشکام میاد بغض میکنم .رسما ظرایط خودم رو بدتر میکنم حتی ممکنه شرایط به سمتی بره که من خطاکار بشم. اگه طرفم رند باشه که دیگه هیچ!

اینکه خودم این ضعفم آگاهم یکم شرایط بهتر میکنهآگاهانه باید به خودم نهیب بزنم که اگه الان اشکت در بیاد یا صدات بالا بره یا بلرزه شرایط به ضرر تو تموم میشه.پس خود دار باش.

شما وقتی ناراحت میشید چه کار میکنید؟


یه همکاری دارم که اونم زود رنج. اما از نظر وزنی نقشش پرر نگتر من. اون تحلیلگر و من برنامه نویس. مدتی که با من رفته توی قیافه  و من یکبار باش حرف زدم و گفت مشکلش اینه که من ادم پر حاشیه ای هستم و اون دوست نداه در این محیط کار کنه. در حالیکه خودش میدونست مشکل من فقط خشم و نحوه کنترل اونه و من حاشیه ساز نیستم.

چند ماه گذشته و من رفتار اشتباهی نداشتم و اون هنوز اونطوری با من رفتار میکنه و من به شدت ازرده میشم. نمیدونم چکار بکنم چون هر روز صبح میبینم و ازرده میشم.


چند وقت دیگخ سی سالم میشه

استرس گرفتم نمیخوام ترسهام به دهه چهارم ببرم. مثل ترس از زبان! چیزی که سالیان سال من رو متوقف کردهاز طرفی میخوام کارهایی بکنم که همیشه دوست داشتم و نشده

دیروز رفتم کلاس عکاسی و چقدر خوشحال شدم که کاری دارم انجام میدم که دوست داشتم و دارم.

احتمالا یه کلاس انلاین فرانسه هم بنویسم


عزیز جانم سلام

میدونم هیچ وقت اینجا نمیای که اینها رو بخونی اما قبل از این نامه هم من بارها و بارها کلامی بهت گفته بودم که دوستت دارم خوشحالم از این بابت که گفتن این کلام شیرین رو دریغ نکردم. حتی اگر روزی ترجیح بدم که در زندگیم نباشی. 

پنجشنبه که سر برگردوندم و ندیدمت دنیا رو سرم خراب شد. حس بچه 3 ساله ای داشتم که پر چادر مادرش دیگه تو دستات نباشهحس اون بچه سر راهی که گذاشتندش و رفتند. حس اون سیاره ای که سالها است مرده و نورش توی فضای بین سیهچاله ای گم شده و تقریبا هیچ اثری ازش در کهکشان ها نیست حس رها شدن و گم شدن

چرا رفتی چرا رهام کردی

منم ناراحت بودم.توی خیابون اشگ میریختم و لای ماشینها میدویمدنبال نشونی از تو.

حالا تو رفتی و هر روز سنگینی قلبم بیشتر از قبل میشه.


تصمیم گرفتم قبل تولد برم یه سفر کمپی تو دل طبیعت! اونجایی که میخوام برم یه منظره بینظیر داره که آدم دوست داره همونجا بمیره.

به دوستم هم گفتم میای گفت نه. تنها دارم میرم قبلا هم تنها سفر رفته بودم. لذت بخش فرصت بیشتری داری تا در عین سفر به بیرون به درون خودت هم سفر کنی


مدیر که رفت یه هیئت راه اندازی کردن شامل 3 نفر بعد اونا شدند فنی و ما شدیم نافنی

به طور محسوسی بین ما ها فرق میذارند. 

هر کدومشون هم ایراداتی داره که قابل هضم نیست و من با گندترینشون همکارم!

حالم بهم میخوره

امشب مسافرم و کلی ذوق داشتم که یه همکاری کلا گنددددددددددد زد به حالم



سال اول که تولد براش گرفتم تاریخ شمسی و میلادی قاطی کرده بودم و روزی که باش قرار گذاشته بودم این فهمیدم

بخاطر همین از اون موقع به بعد استرس تاریخ تولدش دارم.

امسال تصمیم گرتم براش هدست بخرم. مارک معروفی خریدم. خیلی خفن بود اما دوست نداشت. و اینکه کسی کادووی براش بخرم و مفید نباشه بیشتر هرچیز اذیتم میکنه 

 


سلام.

ارمروز دیگه بیشتر از یک ماه شد که دیگه خبری از هم نگرفتیم

برای همیشه خداحافظی کرد و رفت. بهتر این که بگم برای همیشه رفت. چون خداحافظی درست نکردیم. شاید من فکر میکردم خداحافظی بهتری بکنه

گفت این رابطه دیگه کار نمیکنهگفت خوشحالش نمیکنهگفت حس میکنه داره خیانت میکنه که توی چنین رابطه ای مونده.

مشاور بمن گفته بود تو پیامی نده فعلا. من پیام ندادم و اون هم کلمه ای نگفت

بعضی شبها خیلی دلگیر میشم. جای خالیش حس میکنم. از مرحله انکار گذشتم.توی سوگ نشستم برای عزیز.

 


سلام

امسال اردیبهشت اصلا برام قشنگ نیست. راستش بخواید من هنوز توی اسفند 98 موندم. 

انگار یکی توی اسفند پرتم کرد و من از تقویم و تاریخ جدا شدم.

درسته 99 هم خیلی خوب شروع نشد و در واقع سال فقدان و غم بوده اما یا من فقدان زودتر شروع کردم یا کلا از سیر تاریخ جدا شدم.

هر روز بی اختیار یادش میافتم و سعی میکنم گریه نکنم

امروز برشگتم تهران.وقتی ماشین از حوالی خونه اونها رد میشد تو دلم فریاد میزدم اسمش صدا میزدم . دقیقا همون کاری که توی اسفند وقتی از تهران داشتم میرفتم کردم.اما اون نشنید

چرا فریادهای ما انقدر لال!

از کی ما کر شدیم؟


سلام

این روزها به سختی سپری میکنم، هرچیزی به شدت من رو یاد اون میندازه از لازانیا بگیر تا شال و روسریم. بغض میکنم و گریه میکنم. حساس شدم روش. بیمار گونهچک میکنم الان انلاین.یعنی الان با کسی هست؟ بعد دو ماه رابطه جدید شروع کرده؟

عکسای عسل رو برای کی میفرسته؟ چرا رفت؟ چرا استیصالی که خودش 12-13 سال پیش تجربه کرده بود برای منم درست کرد.توی روز معمولا انلاین نمیشه اما شبها تا 1-2 مشغول. یاد روزها اول خودم میافتم. . اتفاقا همین موفعها بود اوایل اردیبهشت سه سال پیش.

یعنی اونی که الان باهاش انقدر کامل! که میشه بش گفت کاملیا؟ 

از اون دختر متنفرم نمیدونم کی؟ اما همونی که جای من گرفته الان

چتها پاک نکردم بعضی وقتها میرم میخونم گریه میکنم یا خنده کوتاهی میزنم اما بعدش یادم میاد که این داستان اخرش تلخ

او رفت.

همه میگن وقتی اون رفته باید خودش برگرده خودت کوچیک نکن

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها